JavaScript Codes بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزرگ علوی - دنیای مقالات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستیِ دنیای پست را از قلبم برکَن که از آنچه نزد توست، باز می دارد و مانع جستجوی وسیله رسیدن به تو می گردد و نزدیک شدن به تو را از یاد می بَرَد. [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
بزرگ علوی - دنیای مقالات
  • تماس با من
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • http://poroge.mihanblog.com   دنیای مقاله

    سید مجتبی بزرگ علوی در بهمن ماه 1282 (دوم فوریه 1904) در تهران به دنیا آمد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نماینده ی نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوه ی آیت اله طباطبایی رکن رکین مشروعست ایران بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که خانواده اصیل سنتی و طرفدار مشروطه بودند دارای شش فرزند، سه دختر و سه پسر که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. پدر آقا بزرگ از اعضای حزب دمکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله می کرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاری داشت و در هنگام جنگ جهانی اول در این کشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نیز اینجا ماند.

    آقا بزرگ به همراه برادر بزرگش مرتضی در سال 1920 (99/1289 شمسی) جهت تحصیل روانه ی آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. در سال 1927 (1305 و 1306 شمسی) پدر وی یک شکست بزرگ تجاری را تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این واقعه تلخ بود که آقا بزرگ از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد اما نتوانست تاب بیاورد و به ایران بازگشت. در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق می گرفت اما با این وجود علاقه ای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعه ای ار آثار شیلر تحت عنوان « دوشیزه اورلئان » آغاز کرد. آقا بزرگ در آن سالیان ناآرام بود و قرار ماندن در یک جا نداشت. او را در شهرهای گوناگونی در شمال می یابیم که گاهی هم برای مدتی به تهران می آمد. این سرگردانی ها و ناآرامی ها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال 1931 (10/1309) کار در هنرستان را آغاز کرد که با دستگیریش در سال 1937 (16/1315) به همراه 52 تن دیگر پایان یافت، داستان 53 نفر را او در کتابی به همین نام آورده است اما برای آنان که کتاب 53 نفر را خوانده اند و تصاویری از آن را به خاطر دارند بد نیست بدانند که آقا بزرگ این نماد فروتنی و وقار در آن باره در سالیان اخیر چه می اندیشید، چند سال پیش در گفتگویی با مجله ی جوانان گفت:
    « من ... گهگاهی که کتاب 53 نفر را ورق می زنم تعجب می کنم که مردم چطور آن را می خوانند، با تحلیلی که من تز آدم های این کتاب، که بعدها به عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بار آوردند دارم، شرمنده می شوم. به هر حال من پیغمبر نبودم از کجا می دانستم که روزی شاهد چنین صحنه هایی خواهم شد ...
    عده ای از آن ها بعد از رهایی از زندان جزو همان طاغوتی ها شدند، عده ای سرمایه دار شدند، دیگری در آمریکا فرش فروش شده ... دیگری بانکدار شد ... قوام گفتنش در زندان بود و مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت بود. آن جا آب دیده شدند اما بعدها هرکس به کارهای سابق خود بازگشت. »
    علوی این وارستگی را در جمله ای چنین بیان می کند:
    « ... زندگانی من همیشه طوری بود که از حوادث روز متاثر شده ام و کوشش نهایی من این بود که حوادث را تا آن جا که عقلم قدر می داد و فهمم می رسید و تا آن جا که شهامت داشته ام روی کاغذ بیاورم ... »
    تصور نمی کنم از نویسندگان معاصر که شب ها خواب دریافت جایزه ی نوبل می بینند و مدعی اند که اگر جز ایران در هر کشوری به دنیا آمده بودند تا حالا صد بار جایزه ی نوبل به آن ها داده شده بود، چنین اعتراف پاکدلانه ای را بشنوید.
    یکی از ویژگی های زندگی استاد علوی نزدیکی و محشور بودن او با صادق هدایت است. این داستان که احتمالا تا کنون نشنیده اید از زبان خودش چنین آغاز می شود:
    « در دوران مدرسه ی ابتدایی که آقای غلامعلی فریور که یکی از رجال پاک و وارسته ی دوران ما است همکلای بودم. چون هر دوی ما کوتاه قد بودیم روی نیمکت جلوی کلاس پهلوی هم می نشستیم. این همکلاس بودن به دوستی انجامید ... » وقتی استاد در سال 1928 از آلمان به تهران می آید، به جستجوی دوست قدیمی خود غلامعلی فریور می پردازد و به مصداق « عاقبت جوینده یابنده بود » او را می یابد روزی در خانه ی غلامعلی فریور کتاب « پروین دختر ساسان » به دستش می افتد آن را می خواند و می بیند که با کتاب های موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور می پرسد نویسنده ی این کتاب کیست؟ آقای فریور در پاسخ می گوید جوان خوب و خوشمزه ای است باید با او آشنا شوی ... مدتی پس از این گفتگو روزی آقا بزرگ و آقای فریور در خیابان ناصریه آن زمان و ناصر خسروی بعدی، به کتابخانه ی معرفت می روند تصادفا زنده یاد صادق هدایت هم آنجا بوده است که فریور می گوید: « این همان آقا است » . این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها « مسعود فرزاد » و « مجتبی مینوی » نیز به آن ها می پیوندند و جمعی به وجود می آید که بعد ها ربعه نامیده شد.
    نامگذاری « ربعه » را خود آقا بزرگ بدین گونه تعریف کرد او گفت در آن روزها هدایت مینوی و فرزاد و من ( که بعد ها دیگران هم به آن پیوستند ) دیدارهای مرتبی داشتیم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصیت ممتاز بود مثل حکمت، تقی زاده، اقبال، قزوینی، سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همین طور بی مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه « ربعه » هستیم گفتیم بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولی با سبعه ( هفت ) قافیه دارد با این ترتیب بود که ربعه در برابر سبعه پیدا شد وگرنه گروهی با نام و برنامه ای خاص نبود بلکه تنها زاییده ی یک شوخی بود.

    دوران تدریس در دانشگاه هومبولت:
    آقا بزرگ در روز دهم فروردین 1332 برابر با 31 مارس 1953 در سن 49 سالگی از ایران از ایران خارج شد و در برلین شرقی سکونت یافته و در سال 1335 ازدواج نمود. در این زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استاد یار اشتغال یافته و ماموریت یافت در پایه گذاری رشته ایران شناسی و زبان فارسی شرکت نماید. در سال 1959 کرسی استادی دریافت کرد و تا سن 65 سالگی (1969) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت از جمله ثمرات این دوران تدوین لغت نامه ی فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور سولکر می باشد، بعضی از شاگردان مجرب ایشان مانند پروفسور زوندومن و پروفشور لورنس در دانشگاه های برلین و بعضی دیگر در کتابخانه های آلمان مشغول فعالیت هستند او پس از بازنشستگی از کار دست نکشید و در کنار رسیدگی به رساله های دکترا و تحقیقات شاگردانش به پاسخگویی یه سئوالات و جواب های فراوان اهل فرهنگ می پرداخت و گاهی ساعت ها وقت صرف یافتن منابع و اسناد می کرد و دست رد به سینه ی کسی نمی زد.

    روزهای پایان عمر:
    مجتبی بزرگ علوی به علت سکته ی قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه 21 بهمن 1375 برابر با 16 فوریه 1997 ساعت 20 و 23 دقیقه دار فانی را وداع گفت.
    آقا بزرگ یک فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوی به نام مانی به یادگار گذاشته که به عنوان متخصص رشته ی فیزیک در آلمان شاغل است و شریک زندگی آقا بزرگ در 42 سال گذشته گرنرود علوی است، استاد علوی حق چاپ و انتشار و کلیه نوشته ها و کتاب هایش را طبق وصیت نامه ی رسمی به پسر خود دکتر مانی علوی منتقل کرده است.

    روانش شاد باد.


     


     



    Akb@r.Hemm@ti ::: چهارشنبه 86/3/23::: ساعت 2:42 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های دنیای مقالات

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 442
    بازدید دیروز: 840
    کل بازدید :786047

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    بزرگ علوی - دنیای مقالات
    Akb@r.Hemm@ti
    در مورد خودم زیاد مهم نیست

    >> پیوند دنیای مقالات <<

    >>لوگوی دنیای مقالات<<
    بزرگ علوی - دنیای مقالات

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >> فهرست دنیای مقالات <<

    >>بایگانی<<

    >>جستجو در متن و بایگانی دنیای مقالات <<
    جستجو:

    >>اشتراک در دنیای مقالات<<
     



    >>طراح قالب<<